توی همین سالِ کذایی ، که منشاء بسیاری احوالاتم شده بود ؛ که از تلواسه ی این سفر و رفتن و نرفتنش یک آدم دیگر شده بودم ؛ که یک نوع غریبی از دلشوره را تجربه کرده بودم ؛ توی مرحله یکی مانده به آخر چشمم به جمال خانه پدری روشن شد. توی حالی رسیدم اینجا که از خودِ شهرِ امام کاظم و نوه اش تا خودِ همین نجف تب و لرز گرفتارم کرده بود و تقریبا دو سه روزی بود که غذا نخورده بودم.انقدر لِه و لَورده که نفهمیدم ماشین توی کدام خیابان پیاده ام کرد که تهَش رسیدم به آن پله منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمل اثاث اردبيل همه چی موجوده پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان ryann41p4fr4 situs لذت زندگی شاد با ورزش ایران مارکت تخفیفان